در اینکه خط نوشتن در شمار هنر های انسانهای متمدن است و آن عبارت از نشانه ها و اشکالی از حروف است و این شکل ها کلمه های شنیدنی را نشان میدهند که دلالت بر نیات درونی انسان میکنند، و بنابر این خط نسبت به کلمات یا نشانه های لغوی مرتبه دوم را دارد. و این فن از هنر های شریف است زیرا نوشتن از آن گونه خواص انسانیست که بدان از حیوان باز شناخته میشود و هم فنی است که انسان را از نیات درونی یکدیگر آگاه میکند و مقاصد آدمی را به آن شهر های دور دست میرساند و نیاز های انسان را بر می آورد و او را از رنج پیمودن این گونه مسافتها بی نیاز می کند و به یاری خط، انسان به دانش ها و معارف و کتب پیشینیان و کلیه نوشته های آنان در باره دانش ها و تواریخ شان آگاه میشود. پس به علت کلیه این مقاصد و سودها خط از هنر های شریف است. و تنها ازراه آموختن میتوان آنرا از مرحله قوه به فعل رسانید و در هر شهری زیبائی و خوبی خط وابسته به میزان عمران و اجتماع مردم آن و کوشش آنان در راه رسیدن به مرحله کمال و ترقی است زیرا خط در شمار صنایع است (منظور آن وجه از خط است که انتقال مفاهیم را بر عهده دارد نه وجه زیبائی ان که در ابتدا ی تولدحرفی از آن بمیان نبوده است) و پیشرفت صنایع وابسته به وضع تمدن ملتها و تابع عمران آنان است و به همین سبب می بینیم که بیشتر بادیه نشینان بی سوادند و به خواندن و نوشتن آشنا نیستند و کسانی هم از آنان که خواندن و یا نوشتن را میدانند نه در خواندن چندان قادرند و نه در نوشتن مهارت دارند . از سوی دیگر می بینیم در شهر هائی که تمدن و عمران بیش از حد پیشرفت کرده است آموختن خط رساتر و نیکوتر از دیگر شهر هاست و برای استحکام آئین آن شیوه های آسان تری در میان آنان متداول است چنانکه در این روزگاردر باره مصر حکایت میکنند و میگویند در آن کشور برای آموختن خط معلمانی گماشته شدند که این فن شریف را بر طبق قواعد و احکامی در خصوص ترتیب و وضع هر یک از حروف، به متعلمان میاموزندو از این گذشته از این آموزندگان را وا میدارد که به تنهائی خود آن ترتیب را بیاموزند و بدان عمل کنند. و آن وقت به یاری دانش و حس توءاما متعلم را به فن آشنا میکنندو در نتیجه ملکه آن به بهترین و کاملترین شیوه ها در آنان رسوخ می یابد، و این پیشرفت برای آنان در سایه ی ترقی و توسعه ی صنایع که خود معلول فراوانی جمعیت و افزونی کارهای گوناگون است حاصل شده است.
{ ولی وضع تعلیم خط در اندلس و مغرب بدینسان نیست که هر حرف را به تنهائی بر طبق قوانین و اصولی معلم به شاگرد میاموزد بلکه شاگرد از راه تقلید خط و نوشتن کلمات روی همرفته نوشتن را فرا میگیرد ،چنانچه شاگرد می نویسد و معلم در وضع نوشتن او مراقبت میکند تا هنگامیکه در آن مهارت میابد و در انگشتان او ملکه نوشتن استوار میشودو چنین کسی را خوشخط مینامند.}
و خط عربی هنگام دولت تبابعه در زیبائی و آرایش به منتهای درجه استواری رسیده بود زیرا دولت مزبور به مرحله ی شهر نشینی و تجمل و شکوه نائل آمده بود و خط مزبور بنام(خط حمیری) نامیده شده است و آن از تبابعه به مردم حیره انتقال یافت که در آن دولت خاندان مندز تشکیل یافته بود و این خاندان در نسبیت از وابستگان و خویشان تبابعه بودند و پادشاهی عرب را در سرزمین عراق تجدید کردند،ولی چنانکه تبابعه در خط مهارت داشتند اینان بدان مرحله نرسیدند زیرا میان دو دولت تفاوت بزرگی بود و دولت خاندان مندز در تمدن و لوازم آن مانند صنایع و غیره به مرحله دولت حمیره نرسیده بودند و مردم طائف و قبیله قریش چنانکه گفته اند خط را از اهالی حیره فرا گرفتند و گویند کسی که خط را از مردم حیره آموخته سفیان بن امیه و بقولی حرب ابن امیه بوده است.
و میگویند وی خط را از اسلم بن سدره فرا گرفته است و این گفتار امکان پذیر است و از قول کسانی که گفته اند قریش خط را از قبیله ایاد عراق آموخته اند بقول نزدیکتر است و آنها این شعر را که از آن یکی از شاعران ایاد است دلیل می آوردند:
((قومی که هر گاه حرکت کنند همه ساخت عراق و خط و قلم از آنان است.))
و این گفتار دور از حقیقت است زیرا ایاد هر چند به ساحت عراق فرود آمده اند ولی آنان همچنان بر همان آداب و شئون بادیه نشینی بوده اند در صورتی که خط از صنایع شهر نشینان است بلکه معنی گفتار شاعر اینست که ایشان بخط و قلم از دیگر اقوام عرب نزدیکترند زیرا آنان به شهرها و نواحی پیرامون آنها نزدیک تر می باشند.
پس نظر آنان که میگویند مردم حجاز خط را از اهالی حیره فرا گرفته و مردم حیره آنرا از تبابعه و حمیر آموخته اند از دیگر اقوال شایسته تر است.
و حمیر نوعی خط داشتند که آنرا “مسند” می نامیدند . همه ی حروف آن منفصله بود و آموختن آنرا منع کرده بودند مگر آنکه کسی از آن اجازه بگیرد. و در قبیله مضر خط عربی را از حمیر فرا گرفتند ولی آنان آنرا مانند کلیه ی صنایعی که در میان بادیه نشینان معمول میشود نیک نمی نوشتند ، چه بادیه نشینان در صنایع شیوه های استوار پیش نمیگیرند و دلبستگی به زیبائی و آرایش آنها ندارند از این رو که زندگانی بادیه نشینی از صنایع دور است و غالباً از آن بی نیاز هستند. این است که خط و کتاب عرب به شیوه ی بادیه نشینی بود مانند خطی که در این روزگار دارند بلکه باید گفت خط ایشان در این دوران از لحاظ هنری نیکوتر است زیرا ایشان هم اکنون به تمدن و شهر نشینی و معاشرتبا مردمان شهر ها و خداوندان دولتها نزدیکترند.
و قبیله مضر نسبت به مردم یمن و شام و عراق در بادیه نشینی ریشه دارتر و از شهر نشینی دورتر بودند،از آن رو خط عربی در آغاز اسلام از لحاظ استواری و زیبائی و خوبی به مرحله نهائی و کمال و بلکه به حد متوسط هم نرسیده بود زیرا عرب در وضع بادیه نشینی و توحش بسر می بردند و از صنایع دور بودند.
و باید دید در این باره چه نظریاتی به سبب رسم الخط قرآن که صحابه آنرا با خطوط خود نوشته اند پدید آمده است. آنها با خطوطی نا استوار از لحاظ زیبائی و اصول خط قرآن را نوشته اند و در نتیجه بسیاری از رسم الخطهای آنان با قواعد و اصول صنعت مخالف است و اهل فن آنها را بر خلاف قیاس تشخیص داده اند. سپس تابعان نیز همان رسم الخط را از لحاظ تبرک و تیمن رسم الخط اصحاب پیامبر(ص) پیروی کرده اند،همان صحابه ای که پس از پیامبر گرفته بودند. چنانکه هم اکنون نیز برخی از کسان خط ولی یا عالمی را از لحاظ تبرک می پسندند و رسم الخط او را خواه درست یا نا درست تقلید می کنند ولی هیچ نسبتی میان اینان و آنچه صحابه نوشته اند وجود ندارد،چه شیوه ی صحابه پیروی شده و رسم الخط آنان پایدار گردیده و علما هم متوجه آن رسم الخط در مواضع معلوم شده اند.
و در این باره نباید به پندار برخی از بی خبران اعتنا کرد که میگویند صحابه به هنر خط کاملا آشنا بوده اند و خط را نیکو می نوشته اند و اینکه برخی تصور می کنند خط آنان مخالف اصول و قواعد رسم الخط است درست نیست بلکه کلیه ی مواردی را که مخالف قیاس شمرده اند میتوان توجیه کرد و میگویند در موضعی نظیر اضافه شدن الف در “لااذبحنه” این زیاده تنبیهی است بر اینکه ذبح روی نداده است و در افزوده شدن یاء در “بایید” (2) یای زاید تنبیهی است بر کمالات قدرت پروردگار و امثال اینها از توجیهاتی که بر روی هیچ اصلی جز ادعای بی دلیل محض استوار نیست و تنها موجبی که آنان را به اینگونه توجیهات و اداره کرده اینست که ایشان معتقدند با اینگونه توجیهات صحابه را از توهم نقص عدم مهارت در خط تبرئه و منزه می کنند و می پندارند که این خط کمال آدمی است و بنابر این صحابه را از نقصان این کمال منزه می سازند و آنان را به کمال در مهارت خط نسبت می دهند و برای توجیه آنچه از خط ایشان مخالف مهارت و اصول رسم الخط است اینگونه تلاشها می کنند، در صورتی که این شیوه درست نیست، و باید دانست که خط در باره ی آنان از کمالات نیست چه این فن چنانکه یاد کردیم از جمله صنایع مدنی است که برای کسب معاش بکار می رود و کمال در صنایع از امور نسبی است و کمال مطلق نمی باشد زیرا نقصان در آن به ماهیت دین یا خصال انسان باز نمی گردد بلکه نقصان صنعت مربوط به وسایل معاش آدمی است و بر حسب عمران و همکاری در راه آن پیشرفت می کند زیرا عمران استعدادهای نهفته ی انسان را نشان میدهد.